محل تبلیغات شما
نمیدانم چه شده که حس میکنم دیگر عاشق نمیشوم و این برای آدم تخیلی و رمانتیکی مثل من پایان دنیاست. از این جا که من ایستاده ام آینده تلخ به نظر می رسد. امروز دوست دارم بزرگ ترین اعتراف عمرم را اینجا بنویسم. باشد که به یادگار بماند و اگر خیلی خوشبخت باشم در آینده هر وقت این متن را بخوانم صدای قهقهه ام اتاق را برمیدارد. من در بیست و پنج سالگی در میان قهقرای ترس غربت تنهایی اضطرب عاشق شدم! الان که به یاد حسی که به او داشتم میفتم به جز حس حقارت نسبت به خودم هیچ

آرزوهایم پر کشیدند...

تمام زندگی ام شده

هیچ وقت فکرش را نمیکردم که...

ام ,عاشق ,آینده ,حس ,قهقرای ,غربت ,که به ,در بیست ,من در ,را برمیدارد ,اتاق را

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ܓღܨ افغانستانــ قلبــــ جهانــ ܓღܨ دست نوشته - وبلاگ شخصی